بی پناهی...
بی پناهی یعنی زیر آوار کسی بمانی که قرار بود تکیه گاهت باشد . . .
نظرات شما عزیزان:
ﻣﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ
ﻭﻟﯽ …
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ …
ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ …
ﺑﻪ ﻣﻦ …
ﺑﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﻢ …
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ …
ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﻡ …
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺴﻢ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﻭﻟﯽ …
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ …
ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ …
ﺑﻪ ﻣﻦ …
ﺑﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﻢ …
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ …
ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﻡ …
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺴﻢ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
من اگر عاشقانه می نویسم…
نه عاشقـم !، نه شکست خورده …
فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …!
در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،
فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم
نه عاشقـم !، نه شکست خورده …
فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …!
در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،
فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم
مــטּ ســرم را بــالا میگیـــرم چـون بـازے را بــﮧ ڪســے بــاختـــم ...
ڪـــــﮧ بـــا خیـــانـت بـــرבه بـوב..!
به به درووووووووووووووووووووووود به شیما جونایشالا همیشه بهترین باشیامتحاناتم ایشالا بخوبی تموم شه.همینشم ک هسی توفیقیه
ممنون از بودنت
مواظب قلب مهربونت باش
پاسخ:فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ممنون از بودنت
مواظب قلب مهربونت باش
پاسخ:فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
آمدی به بالینم در شبان تنهایی
تا مرا بنوشانی جرعه جرعه شیدایی
سالها غزل گفتی دفتر معانی را
قصه شکیبایی با نگاه دریایی
خاطرم چراغان شد دل چو صحن ایوان شد
روح سرخ طوفان شد این نسیم صحرایی
با تو همسفر گشتم قصه سفر گفتی
نغمه طرب خواندی با طنین رویایی
در حریر دستانت روح عشق شد جاری
همنشین باران شد خلوت اهورایی
در کران آبی ها قصه اقاقی ها
مرغکان دریایی وه چه لحظه نابی
وصل ما میسر نیست این دو لحظه را دریاب
گفتی و به هم پیچید نسخه معمایی
تا مرا بنوشانی جرعه جرعه شیدایی
سالها غزل گفتی دفتر معانی را
قصه شکیبایی با نگاه دریایی
خاطرم چراغان شد دل چو صحن ایوان شد
روح سرخ طوفان شد این نسیم صحرایی
با تو همسفر گشتم قصه سفر گفتی
نغمه طرب خواندی با طنین رویایی
در حریر دستانت روح عشق شد جاری
همنشین باران شد خلوت اهورایی
در کران آبی ها قصه اقاقی ها
مرغکان دریایی وه چه لحظه نابی
وصل ما میسر نیست این دو لحظه را دریاب
گفتی و به هم پیچید نسخه معمایی
key1 :(
ساعت14:38---26 خرداد 1393
ﺑﺎﺯ ﺳﺮﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺸﮏ ﺳﯿﮕﺎﺭ؛
ﻣﺴﺘﯽ ﺑﯽ ﻭﺣﺸﺖ،
ﺳﺎﻋﺖ 12 ﺷﺐ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺁﺭﺍﻡ
ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﺳﮓ ﻫﺎ،
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﻣﺪﺍﻡ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ؛
ﻓﮑﺮ ....
ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﻓﮑﺮ .....
ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ........
ﺁﺭﯼ ﺳﯿـــــــﮕﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﯿـــــــﮕﺎﺭ ...
لعنتی...
ﻣﺴﺘﯽ ﺑﯽ ﻭﺣﺸﺖ،
ﺳﺎﻋﺖ 12 ﺷﺐ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺁﺭﺍﻡ
ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﺳﮓ ﻫﺎ،
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﻣﺪﺍﻡ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ؛
ﻓﮑﺮ ....
ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﻓﮑﺮ .....
ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ........
ﺁﺭﯼ ﺳﯿـــــــﮕﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﯿـــــــﮕﺎﺭ ...
لعنتی...
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم …
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم …
اولی :تلویزیون سه بعدی دیگه چه جوریه؟
دومی :فک کنم یه جوریه که یه پات وسط قضیه گیره.
منو میگی ((:
اصن یه وضی! باور کن!
دومی :فک کنم یه جوریه که یه پات وسط قضیه گیره.
منو میگی ((:
اصن یه وضی! باور کن!
دیگر نمی نویسم . . .
دیگر از احساسم به تو نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم دوستت دارم . . .
دیگر نمی نویسم بعد از تو چه به روزم آمد . . .
دیگر نمی نویسم دل کندن از تو مانند جان
دادن بود . . .
دیگر از روز های عاشقانه یمان نمی نویسم .
. .
دیگر نمی نویسم که به شانه هایت نیاز دارم . . .
نمی نویسم محتاج عطر مردانه ات هستم . . .
دیگر از بی وفای قصه یمان نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم با آوردن اسمت دلم جان
می گیرد . . .
دیگر از خواب های بی تو نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم به خاطر ” او ” چه با ” من ”
کردی . . .
دیگر نمی نویسم چه بی رحمانه رهایم کردی
. . .
چه بی رحمانه به گریه هایم خندیدی . . .
چه بی رحمانه صدای خنذه های عاشقانه تان
تا خواب هایم آمد . . .
و چه بی رحمانه از سرت افتادم . . .
دیگر نمی نویسم دلم برای شانه به شانه راه
رفتن با تو پر می زند . . .
دیگر نمی نویسم عشق تو تاوان سنگینی
برای دلم بود . . .
نمی نویسم دیگر صدای خنده های صادقانه
یمان در خانه نمی پیچد . . .
دیگر نمی نویسم برای با تو بودن چگونه
جنگیدم . . .
و نمی نویسم چگونه سپاه منطق تو در برابر
سپاه احساس من پیروز شد . . .
من . . .
دیگر . . .
هیچ . . .
نمی نویسم . . .
دیگر از احساسم به تو نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم دوستت دارم . . .
دیگر نمی نویسم بعد از تو چه به روزم آمد . . .
دیگر نمی نویسم دل کندن از تو مانند جان
دادن بود . . .
دیگر از روز های عاشقانه یمان نمی نویسم .
. .
دیگر نمی نویسم که به شانه هایت نیاز دارم . . .
نمی نویسم محتاج عطر مردانه ات هستم . . .
دیگر از بی وفای قصه یمان نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم با آوردن اسمت دلم جان
می گیرد . . .
دیگر از خواب های بی تو نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم به خاطر ” او ” چه با ” من ”
کردی . . .
دیگر نمی نویسم چه بی رحمانه رهایم کردی
. . .
چه بی رحمانه به گریه هایم خندیدی . . .
چه بی رحمانه صدای خنذه های عاشقانه تان
تا خواب هایم آمد . . .
و چه بی رحمانه از سرت افتادم . . .
دیگر نمی نویسم دلم برای شانه به شانه راه
رفتن با تو پر می زند . . .
دیگر نمی نویسم عشق تو تاوان سنگینی
برای دلم بود . . .
نمی نویسم دیگر صدای خنده های صادقانه
یمان در خانه نمی پیچد . . .
دیگر نمی نویسم برای با تو بودن چگونه
جنگیدم . . .
و نمی نویسم چگونه سپاه منطق تو در برابر
سپاه احساس من پیروز شد . . .
من . . .
دیگر . . .
هیچ . . .
نمی نویسم . . .